حرفهای نگفته تقریبا سعی می کنم حرفای خودمو بزنم
|
به نام خدای زیبایی ها
در تفحص شهدا دفترچه یادداشت یک شهید 16 ساله پیدا شد که گناهان هر روزش را در آن یادداشت کرده بود. گناهان یک روز این شهید عبارت بود از: « سجده نماز ظهر طولانی نبود زیاد خندیدم هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد» و من دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر 16 ساله کوچکترم. اینان چطور به انوار تابناک الهی چنگ انداخته بودندکه حتی عالمان و فقها هم آرزوی داشتن یک لحظه از حالات معنوی آن ها را داشتند. منبع : وبلاگ یاد لاله ها [ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/9/21 ] [ 8:17 عصر ] [ باران ]
[ نظر ]
اندیشیدن به پایان هر چیز، شیرینی حضورش را تلخ می کند. بگذار پایان تو را غافلگیر کند، درست مانند آغاز. هیچ کس آنقدر فقیر نیست که نتواند لبخندی به کسی ببخشد و هیچ کس آنقدر ثروتمند نیست که به لبخندی نیاز
نداشته باشد. امان یابیم. گفت: ترک خشم خویش کنید تا ایمن از خشم خدا شوید. و این مشگل است. زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند تصور می کند. پاداش ابدی دارد دردآور به خدا اعتماد کن، و در تمام لحظات خداوند را شکر کن. گردآورنده آقای محمد رضا نره ای [ یادداشت ثابت - جمعه 91/9/18 ] [ 7:22 عصر ] [ باران ]
[ نظر ]
[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/9/17 ] [ 2:18 عصر ] [ باران ]
[ نظر ]
خدایا چرا گاهی دلم می لرزد؟ چرا قدمم می لغزد؟ چرا نتیچه نمی دهد دعای من؟ چرا صدای تو را نمی فهمم من؟ چرا به حضور تو گواهی نمی دهد قلبم؟ چرا از حضور تو نمی شود شرمم؟ چرا از یادم می روی گاهی ؟ خدای من، نکند مرا نمی خواهی؟ [ یادداشت ثابت - پنج شنبه 91/9/17 ] [ 1:3 عصر ] [ باران ]
[ نظر ]
باز باران باز محرم...
باز باران با ترانه? آن ندای جاودانه دردمند و عاشقانه یادم آمدکربلا را دشت پر شور وبلا را گردش یک ظهر غمگین گرم وخونین لرزش طفلان نالان زیر تیغ و نیزه هارا گریه های کودکانه زیر ضرب تازیانه واندر آن صحرای سوزان زار ونالان می دوید طفلی سه ساله پر ز ناله دلشکسته پای های خونین و خسته باز باران ... قطره قطره قطره های اشک طفلان می چکید بر پای محمل خاک بر دامان زینب نرم وآرام می شود گل باز باران با محرم .... [ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/8/30 ] [ 8:56 عصر ] [ باران ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |